آیسک https://ayask.ir/forum/ |
|
خدا...خدا...خدا... https://ayask.ir/forum/viewtopic.php?f=15&t=290 |
صفحه 1 از 1 |
نویسنده: | rasulheravi [ 6 91 خرداد 08:55 ] |
عنوان پست: | خدا...خدا...خدا... |
[b][i]مهرآفرینا! سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم تا ذره ذره وجودم را به معراج نگاهت، پرواز دهم می ایستم به قامت دربرابرت تاعظمتت راسپاس گویم به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم… چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یاد ت… پروردگارا! دستان دعایم را به عرش الهیت برسان ،دلم را به حلاوت دوستیت و چشمان باران زده ام رابه دیدارتنورانی گردان .[/b][/i] |
نویسنده: | Morteza Arabi [ 5 91 مرداد 00:01 ] |
عنوان پست: | Re: خدا...خدا...خدا... |
ملاقات یک انسان و خدا! روزی يک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ '، خداوند او را به سمت دو در هدايت کرد و يکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق يک ميز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن يک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور ميز نشسته بودند بسيار لاغر مردنی و مريض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هايی با دسته بسيار بلند داشتند که اين دسته ها به بالای بازوهايشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جايی که اين دسته ها از بازوهايشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند. مرد روحانی با ديدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگين شد، خداوند گفت: 'تو جهنم را ديدی، حال نوبت بهشت است'، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقيقا مثل اتاق قبلی بود، يک ميز گرد با يک ظرف خورش روی آن و افراد دور ميز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خنديدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا نمی فهمم؟!'، خداوند پاسخ داد: 'ساده است، فقط احتياج به يک مهارت دارد، می بينی؟ اينها ياد گرفته اند که به یکديگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند!' هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب می شد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا (ملکوت الهی) نخواهد شد. |
صفحه 1 از 1 | همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت [ DST ] تنظیم شده اند |
Powered by phpBB® Forum Software © phpBB Group http://www.phpbb.com/ |