مشاهده پست های پاسخ داده نشده | مشاهده موضوعات فعال
مشاهده پست های خوانده نشده
قوانین انجمن
به عموم همشهریان آیسکی توصیه می شود که در این قسمت فعالیت نمایند
|
|
نویسنده |
پیغام |
rasulheravi
|
|
تاریخ عضویت: 21 90 اسفند 10:01 پست: 163
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز. شما یادتون نمیاد، سرمونو می گرفتیم جلوی پنکه می گفتیم: آ آ آ آ آ آآآآآ شما یادتون نمیاد، ولی نوک مداد قرمزای سوسمار نشانُ که زبون میزدی خوش رنگ تر میشد. شما یادتون نمیاد، تو فیلم سازدهنی مرده با دوچرخه توکوچه ها دور میزدو میخوند:دِریااااااا موجه کا کا.. دِریا موجه. شما یادتون نمیاد موقع امتحان باید بین خودمون و نفر بغلی کیف میذاشتیم رو میز که تقلب نکنیم. شما یادتون نمیاد؛ جمعه شبا سریال جنگجویان کوهستان رو، فرداش همه تو مدرسه جوگیر بودیم. شما یادتون نمیاد، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! شما یادتون نمیاد، زنگ آخر که می شد کیف و کوله رو مینداختیم رو دوشمون و منتظر بودیم زنگ بخوره تا اولین نفری باشیم که از کلاس میدوه بیرون . شما یادتون نمیاد، یک مدت از این مداد تراش رو میزی ها مد شده بود هرکی از اونا داشت خیلی با کلاس بود. شما یادتون نمیاد، دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ شما یادتون نمیاد، که کانال های تلویزیون دو تا بیشتر نبود، کانال یک و کانال دو ! شما یادتون نمیاد، پاک کن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد ! شما یادتون نمیاد، گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می کشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست اونا یه درس از ما عقب تر باشن ! شما یادتون نمیاد، با آب و مایع ظرفشویی کف درست میکردیم، تو لوله خالی خودکار بیک فوت میکردیم تا حباب درست بشه ! شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم ! شما یادتون نمیاد، چرخ فلکی که چرخو فلکش رو میاورد ۴ تا جا بیشتر نداشت و با دست میچرخوندش. شما یادتون نمیاد، که چه حالی ازت گرفته می شد وقتی تعطیلات عید داشت تموم می شد و یادت می آمد پیک نوروزیت را با اون همه تکالیفی که معلمت بهت داده رو هنوز انجام ندادی واقعا که هنوزم وقتی یادم می یاد گریم می گیره. شما یادتون نمیاد، بازی اسم فامیل. میوه:ریواس. غذا:ریواس پلو…..! شما یادتون نمیاد تو دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم
شما یادتون نمیاد، اون موقعها یکی میومد خونه مون و ما خونه نبودیم، رو در مینوشتن: آمدیم منزل، تشریف نداشتید!!!
شما یادتون نمیاد، تو راه مدرسه اگه یه قوطی پیدا میکردیم تا خود مدرسه شوتش میکردیم …
شما یادتون نمیاد، دبستان که بودیم، هر چی میپرسیدن و میموندیم توش، میگفتیم ما تا سر اینجا خوندیم :دی
شما یادتون نمیاد، خانم خامنه ای (مجری برنامه کودک شبکه یک) رو با اون صورت صاف و صدای شمرده شمرده اش
شما یادتون نمیاد: تو دبستان سر کلاس وقتی گچ تموم میشد، خدا خدا میکردیم معلم به ما بگه بریم از دفتر گچ بیاریم، همیشه هم گچ های رنگی زیر دست معلم زود میشکست، بعدم صدای ناهنجار کشیده شدن ناخن روی تخته سیاه
شما یادتون نمیاد، قدیما تلویزیون که کنترل نداشت، یکی مجبور بود پایین تلویزیون بخوابه با پاش کانالها رو عوض کنه
شما یادتون نمیاد، اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم
شما یادتون نمیاد، وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم
شما یادتون نمیاد، دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم…
شما یادتون نمیاد: خانوم اجازهههههههه سعیدی جیش کرددددددد
شما یادتون نمیاد، پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد.
شما یادتون نمیاد: از جلو نظااااااااااااااااام …
شما یادتون نمیاد، آرزومون این بود که وقتی از دوستمون می پرسیم درستون کجاست، اونا یه درس از ما عقب تر باشن شما یادتون نمیاد اون موقع ها وقتی مدادمونو که میتراشیدیم همش مواظب بودیم که این آشغال تراشش نشکنه همینجوری هی پیچ بخوره
شما یادتون نمیاد تو دبستان وقتی مشقامونو ننوشته بودیم معلم که میومد بالا سرمون الکی تو کیفمونو می گشتیم میگفتیم خانوم دفترمونو جا گذاشتیم!!
شما یادتون نمیاد، برگه های امتحانی بزرگی که سر برگشون آبی رنگ بود و بالای صفحه یه “برگه امتحان” گنده نوشته بودن
شما یادتون نمیاد اون روز هایی که هوا برفی و بارونی بود ناظم مدرسه میگف امروز صف
نیست مستقیم برید سر کلاس
شما یادتون نمیاد ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزه ام بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه ! شما یادتون نمیاد ابتدايي كه بوديم, وايميساديم تو صف...بعد ناظممون ميومد ميگفت يه جوري بگيد مرگ بر امريكا؛تا صداتون برسه امريكا.....!!! ما هم ابلـــــــــــــــــــــــــــه ، فكر مي كرديم امريكا كوچه بغليه ، ازتهِ جيــــــــــــــگر داد ميزديم..
چه شیطونی هایی می کردیم یادش به خیر یاد کودکی…….و همه بچه های اون موقع…. یاد اون روزا بخیر
|
|
بالا |
|
|
rasulheravi
|
|
تاریخ عضویت: 21 90 اسفند 10:01 پست: 163
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
حال دنیا را بپرسیدم من از فرزانه ای! گفت یا باد است یا خواب است یا افسانه ای ، گفتمش احوال عمرم را بگو تا عمر چیست؟ گفت یا برق است یا شمع است یا پروانه ای! گفتمش آنانکه میبینی بر او دل بسته اند ، گفت یا کورند یا مستند یا دیوانه ای.
|
|
بالا |
|
|
Javadayask
|
|
تاریخ عضویت: 15 91 تیر 01:26 پست: 175
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
شما يادتون مياد بچه که بوديم ماه رمضان ، مي خواستيم تو روز غذا بخوريم مي گفتند يه جايي غذايت را بخور تا نفراتي که روزه هستند نبينند شما يادتون مياد روزه كله گنجشکي ميگرفتيم،سحري و ناهار و افطاري;) تا آماده بشيم براي روزه گرفتن
شما يادتون مياد بچه که بوديم سحر ها بيدارمان نمي کردند ناراحت مي شديم و ميگفتيم مي خواهم روزه بگيرم، مي گفتند براي تو هنوز واجب نشده ...
|
|
بالا |
|
|
Ali
|
|
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 12:49 پست: 583 محل اقامت: ayask
نام و نام خانوادگی:
|
شما یادتون نمیاد ، پیک نوروزی که شب عید میدادن دستمون حالمونو تا روز آخر عید میگرفتن ! شما یادتون نمیاد، همیشه کفش پاشنه بلندای مامانمونو می پوشیدیم و احساس بزرگی بهمون دست میداد. شما یادتون نمیاد، چقدر زجر آور بود شنیدن آهنگ مدرسه ها وا شده اونم صبح اول مهر. شما یادتون نمیاد، تو نیمکت ها باید سه نفری می نشستیم بعد موقع امتحان نفر وسطی باید میرفت زیر میز.
پیوست ها: |
59006_112331358825484_100001458617932_92907_6195160_n.jpg [ 18.21 KiB | 5139 بار مشاهده شده است ]
|
|
|
بالا |
|
|
Ahmad
|
|
تاریخ عضویت: 4 91 فروردین 14:32 پست: 14 محل اقامت: آیسک-فردوس
نام و نام خانوادگی:
|
سلام اخوی متشکر از این همه تلاش های شما در سایت ایسک از شما و از همه کسانیکه در این سایت فعالیت می کنند ممنونم انشاالله روز به روز این سایت پرمحتواتر بشه
|
|
بالا |
|
|
Morteza Arabi
|
|
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 00:49 پست: 189 سن: 33 محل اقامت: زاهدان
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
سلام دوستان گلم.آره همه چیز یادمونه.اول مهر که میرفتیم مدرسه همه خوشحال بودیم.بهترین زنگ برامون زنگ ورزش بود.موقع عید هم یک عالمه مشق بهمون میدادن با یک پیک بهاری.یادمه من با دوستم امین واله آخرین روز عید مینشستیم و تا ساعت یک شب مینوشتیمش.یادش بخیر.هر سال میگفتیم سال دیگه همراه مشقامون مینویسیمش.نمیزاریمش واسه آخر.ولی بازم .....آخر سال وقتی کارنامه هامون رو بهمون میدادن خوشحال بودیم که همشو قبول شدیم. وقتی رفتیم دبیرستان دیگه خبری از پیک بهاری و کیف هامون نبود.همه کتاباشون رو زیر بغل هاشون میگرفتن.یادتونه هر کی با کیف می اومد بچه ها مسخرش میکردن؟؟؟؟میگفتن ما مرد شدیم. بچه ها کیف میارن. ولی یک سوال؟؟؟؟؟ حالا که میریم دانشگاه بازم کیف داریم.پس باز بچه شدیم؟؟؟:)
|
|
بالا |
|
|
|
صفحه 1 از 1
|
[ 6 پست ] |
|
چه کسی آنلاین است |
کاربران حاضر در این انجمن : کاربر عضو شده ای موجود نیست و 1 مهمان |
|
در این انجمن نمیتوانید موضوعات جدیدی ارسال کنید در این انجمن نمیتوانید به موضوعات پاسخ دهید در این انجمن نمیتوانید پست خود را ویرایش کنید در این انجمن نمیتوانید پست های خود را حذف کنید در این انجمن نمیتوانید پیوست ارسال کنید
|