مشاهده پست های پاسخ داده نشده | مشاهده موضوعات فعال
مشاهده پست های خوانده نشده
قوانین انجمن
به عموم همشهریان آیسکی توصیه می شود که در این قسمت فعالیت نمایند
نویسنده |
پیغام |
Ali
|
|
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 12:49 پست: 583 محل اقامت: ayask
نام و نام خانوادگی:
|
دوستان هر مطلب جالب و خواندنی داشتن بقیه رو بی نصیب نذارن !!
|
|
بالا |
|
|
Ali
|
|
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 12:49 پست: 583 محل اقامت: ayask
نام و نام خانوادگی:
|
* بهترین دوست، خداست، او آن قدر خوب است که اگر یک گل به او تقدیم کنید دسته گلی تقدیم تان می کند و خوب تر از آن است که اگر دسته گلی به آب دادیم، دسته گل هایش را پس بگیرد.
* اگر پیام خدا رو خوب دریافت نکردید، به «فرستنده ها» دست نزنید، «گیرنده ها» را تنظیم کنید.
* خداوند، گوش ها و چشم ها را در سر قرار داده است تا تنها سخنان و صحنه های بالا و والا را جست و جو کنیم.
* خود را ارزان نفروشیم، در فروشگاه بزرگ هستی روی قلب انسان نوشته اند: قیمت=خدا!
* این همه خود را تحقیر نکنید، خداوند پس از ساختن شما به خود تبریک گفت.
* وقتی احساس غربت می کنید یادتان باشد که خدا همین نزدیکی است.
* یادمان باشد که خدا هیچ وقت ما را از یاد نبرده است.
* کسی که با خدا حرف نمی زند، صحبت کردن نمی داند.
* آنکه خدا را باور نکرده است، خود را انکار کرده است.
* کسی که با خدا قهر است، هرگز با خودش آشنی نمی کند.
* خدا بی گناه است در پروندۀ نگاه تان تجدید نظر کنید.
* ما خلیفۀ خداییم، مثل خدا باشیم، قابل دسترس در همه جا و همه گاه.
* آنکه خدا را از زندگیش سانسور کند همیشه دچار خود سانسوری خواهد بود.
* خدا از آن کس که روزهایش بیهوده می گذرد، نمی گذرد.
* بیهوده گفته اند تنها «صداست» که می ماند، تنها «خداست» که می ماند.
* روزی که خدا همه چیز را قسمت کرد، خود را به خوبان بخشید.
* برای اثبات کوری کافیست که انسان چشم های نگران خدا را نبیند.
* شکسته های دلت را به بازار خدا ببر، خدا، خود بهای شکسته دلان است.
* به چشم های خود دروغ نگوییم، خدا دیدنی است.
* چشم هایی که خدا را نبینند، دو گودال مخوفند که بر صورت انسان دهن باز کرده اند.
* امروز از دیروز به مرگ نزدیک تریم به خدا چطور؟
*اگر از خدا بپرسید کیستی؟ در جواب «ما» را معرفی خواهد کرد! ما بهترین معرف خداییم، آیا اگر از ما بپرسند کیستی؟ خدا را معرفی خواهیم کرد؟
* وقتی خدا هست هیچ دلیلی برای ناامیدی نیست.
* آسمان، چشم آبی خداست، نگران همیشۀ من و تو.
* خداوند سند آسمان را به نام کسانی که در زمین خانه ندارند امضا کرده است.
|
|
بالا |
|
|
Ali
|
|
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 12:49 پست: 583 محل اقامت: ayask
نام و نام خانوادگی:
|
حکایتی از عشق واقعی
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است.در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم. یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است. در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد :گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم…
چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت. بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود. صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند. همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.
یک بار اتفاقی نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد و شمع روشن کردن و کادو پیچی و از اینجور جفنگ بازیها نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد
|
|
بالا |
|
|
Ali
|
|
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 12:49 پست: 583 محل اقامت: ayask
نام و نام خانوادگی:
|
داستانک حکیم و زن خانه
زنی مشغول درست کردن تخم مرغ برای صبحانه بود.
ناگهان شوهرش سراسیمه وارد آشپزخانه شد و داد زد : مواظب باش ، مواظب باش ، یه کم بیشتر کره توش بریز….
وای خدای من ، خیلی زیاد درست کردی … حالا برش گردون … زود باش
باید بیشتر کره بریزی … وای خدای من از کجا باید کره بیشتر بیاریم ؟؟ دارن میسوزن مواظب باش ، گفتم مواظب باش ! هیچ وقت موقع غذا پختن به حرفهای من گوش نمیکنی … هیچ وقت!! برشون گردون ! زود باش ! دیوونه شدی ؟؟؟؟ عقلتو از دست دادی ؟؟؟ یادت رفته بهشون نمک بزنی … نمک بزن … نمک …
زن به او زل زده و ناگهان گفت : خدای بزرگ چه اتفاقی برات افتاده ؟! فکر میکنی من بلد نیستم یه تخم مرغ ساده درست کنم؟
شوهر به آرامی گفت : فقط میخواستم بدونی وقتی دارم رانندگی میکنم، چه بلائی سر من میاری.
|
|
بالا |
|
|
Ali
|
|
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 12:49 پست: 583 محل اقامت: ayask
نام و نام خانوادگی:
|
خوردنی هایی که شما را شاد میکند
افرادی که خوب غذا می خورند، در میان شادترین افراد کره زمین جای می گیرند. با خلق و خوی خوب غذا بپزید و غذا بخورید. هنگامی که در حال خوردن غذایی هستید، مواد موجود در مواد غذایی جذب جریان خون شما می شوند. اگر این وعده ی غذایی سالم باشد، بدن شما از تمام مواد مغذی موجود در آن بهره می برد. آنچه که می خورید بر خلق و خو و انرژی جسمی و روانی تان تاثیر می گذارد.
بسیاری از ما آنقدر در این زندگی سریع غرق شده ایم، که شاد زندگی کردن را فراموش کرده ایم؛ آنقدر اضطراب داریم که آرام بودن را فراموش کرده ایم؛ آنقدر نگرانیم که از سالم بودن دور شده ایم؛ از خوشحال بودن ناراحت می شویم؛ از دوست داشتن دیگران می ترسیم؛ و همدردی را مثبت نمی دانیم. آیا بخشی از وجود خود را به گسترش شادی در این زمین اختصاص می دهید؟ ما واقعا به آن نیاز داریم. تنها زمانی که از بودن در این لحظه لذت ببرید، می فهمید چرا آن را زمان حال می دانند و می نامند. از امروز، از زمان حال، لذت ببرید؛ زمان حال به شما می گوید، شاد باشید و بخندید.
به گزارش سلامت نیوز به نقل از نیویورک پست، مطالعه ای که به تازگی در بریتانیا انجام شده است، نشان داده که اختصاص زمانی برای گذراندن با خانواده، انسان را شاد و خوشحال می سازد؛ به عنوان مثال، پختن و خوردن یک غذای خانگی با همدیگر. کمی آرام زندگی کنید، با خانواده و دوستان بنشیند و با شادی غذا بخورید. خانواده های محکم و شبکه های اجتماعی، موجب افزایش شادی در انسان ها می شود.
افرادی که خوب غذا می خورند، در میان شادترین افراد کره زمین جای می گیرند. با خلق و خوی خوب غذا بپزید و غذا بخورید. هنگامی که در حال خوردن غذایی هستید، مواد موجود در مواد غذایی جذب جریان خون شما می شوند. اگر این وعده ی غذایی سالم باشد، بدن شما از تمام مواد مغذی موجود در آن بهره می برد. آنچه که می خورید بر خلق و خو و انرژی جسمی و روانی تان تاثیر می گذارد. حال می خواهم به چند تا از این غذاهای فوق العاده اشاره کنم؛ اگر در لیست غذایی تان آنها را نمی بینید، از غمگین بودن خود تعجب نکنید!!!
ماهی: همه ی انواع ماهی ها، حاوی سطوح بالایی از اسیدهای چرب امگا-۳ هستند. امگا-۳، سطوح سروتونین را افزایش داده و سبب می شود تا شما احساس فوق العاده ای داشته باشید. سطوح بالای سروتونین، خلق و خو را بهبود داده و به خوب خوابیدن شما کمک می کند؛ اما سطوح پایین آن، باعث احساس افسردگی می شود. پختن و کباب کردن ماهی کار بسیار آسانی است.
سیر: حتما کمی سیر تازه یا سرخ کرده را به وعده های غذایی خود اضافه کنید. سیر انرژی شما را افزایش داده و در برابر انواع بیماری ها مقاوم می سازد.
زنجبیل: مصرف ریشه ی زنجبیل از ابتلاء شما به انواع سرماخوردگی، آنفولانزا و سرفه های آزاردهنده، جلوگیری می کند. پس مصرف آن را فراموش نکنید.
جو دو سر: باید آرام پخته شود. با مصرف این ماده ی غذایی، قدرت تحمل شما زیاد شده و در صبح احساس نشاط خواهید کرد. جو دو سر، متابولیسم بدن شما را به طرز فوق العاده ای افزایش می دهد. افزایش متابولیسم یعنی خداحافظ افسردگی. این ماده ی غذایی، حاوی ویتامین B و مواد معدنی مهمی چون آهن و روی است. این مواد معدنی به سالم ماندن سیستم عصبی بسیار کمک می کند.
انواع توت: توت ها حاوی میزان بالایی آنتی اکسیدان هستند. آنها نه تنها شادی را نصیب شکم شما خواهند کرد، بلکه ذهن و مغز و روح شما را نیز خوشحال خواهند کرد. باور کنید!
آب: ماده ای حیاتی برای مغز شماست، زیرا این مغز است که خلق و خو را تنظیم می کند. تا جایی که کی توانید از نوشیدنی های شیرین دوری کنید و به جای آن آب خود را با چند قطره آب لیمو ترش بنوشید. تاثیرش را پس از نوشیدن درک خواهید کرد!
گردو: در میان مغزها، غنی ترین منبع امگا-۳ در گردو است، که برای سلامت روح و جسم بسیار ضروری می باشد. گردو، همچنین، منبعی غنی از روی است که برای سلامتی عاطفی و ذهنی حیاتی می باشد. مطمئن باشید که با مصرف گردو همیشه لبخند را بر لبان خود خواهید دید!
|
|
بالا |
|
|
ayask
|
|
تاریخ عضویت: 4 90 اسفند 20:56 پست: 494 سن: 39 محل اقامت: بندرعباس
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
مطالب فوق العاده زیبا بود.تشکر...
_________________
|
|
بالا |
|
|
ayask
|
|
تاریخ عضویت: 4 90 اسفند 20:56 پست: 494 سن: 39 محل اقامت: بندرعباس
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
تجارب بزرگان : ابتدا به شدت سعی داشتم تا دبیرستان را تمام کنم و دانشکده را شروع کنم، سپس به شدت سعی داشتم تا دانشگاه را تمام کرده و وارد بازار کار شوم، بعد تمام تلاشم این بود که ازدواج کنم و صاحب فرزند شوم، سپس تمام سعی و تلاشم را برای فرزندانم بکار بردم تا آنها را تا حد مناسبی پرورش دهم، سپس می تونستم به کار برگردم، اما برای بازنشستگی تلاش کردم، اما اکنون که در حال مرگ هستم، ناگهان فهمیده ام که فراموش کرده بودم زندگی کنم لطفا اجازه ندهید این اتفاق برای شما هم تکرار شود. قدر دان موقعیت فعلی خود باشید و از هر روز خود لذت ببرید. برای به دست آوردن پول، سلامتی خود را از دست می دهیم سپس برای بازیابی مجدد سلامتی مان پول مان را از دست می دهیم گونه ای زندگی می کنیم که گویا هرگز نخواهیم مرد و گونه ای می میریم که گویا هرگز زندگی نکرده ایم
_________________
|
|
بالا |
|
|
ayask
|
|
تاریخ عضویت: 4 90 اسفند 20:56 پست: 494 سن: 39 محل اقامت: بندرعباس
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
تفاوت ژاپنی ها و ایرانی ها : ژاپني ها همان کلاس اول دبستان،
اتمام حجت مي کنند با بچه هايشان، مي ترسانند، درس اول هم جغرافيا است؛ نقشه ژاپن را ميگذارند جلوي بچه ها و مي گويند: ببينيد اين ژاپن کوچولوي
ماست، ببينيد! ژاپن ما نفت ندارد، گاز ندارد، معدن ندارد، زمينش محدود است و جمعيتش زياد
و... ليست «نداشته ها» را به بچه ها گوشزد ميکنند، خيلي خودماني بچه هايشان را مي ترسانند...
در ژاپن نظام آموزشي فهرست مشاغل مورد نياز جامعه را از همان اول کار، به «بچه ها»گوشزد ميکند، حتي حجم موضوعات درسي کتابهاي درسي در ژاپن، يک سوم اروپا است، چون ژاپنيها معتقدند «عمق» بهتر از «وسعت» است!
حالا اين را مقايسه کنيد با کتابهاي درسي و حتي رسانه هاي ما-از هر جناح و طيف، مخالف وموافق- که از همان اول مدام در گوش بچه ها مي خوانند: «اي ايران،اي مرز پرگهر،سنگ کوهت در و گوهر است» و...
در دبستان هم، اولين درس ما تاريخ است، نه براي عبرت، بلکه شرح «افتخارات گذشته»، اگر گربه جغرافيايي را هم بگذارند جلوي بچهها، باغرور ميگويند:« بچه ها ببينيد! ايران همه چيز دارد! ايران نفت دارد، گاز دارد، جنگل دارد، دريا دارد و...»نتيجه اش ميشود احساس «داشتن» و «غناي کامل» وايجاد تلفيقي از تنبلي اجتماعي و حتي طلبکاري که به اشتباه به آن ميگوييم غرور ملي. با اين وصف، کودکان و جوانان و مديران و نسل جديد ما بايد براي چه «چيزي» تلاش کنند؟ اين ميشود که بچه هاي ما فکر و ذکرشان، ميشود دکترشدن، مهندس شدن و خلبان شدن، يعني شغلهاي رويايي و به شدت مادي – که نفع و رفاه «شخص» در آن حرف اول و آخر را ميزند نه نياز کشور- ميدوني؟
_________________
|
|
بالا |
|
|
ayask
|
|
تاریخ عضویت: 4 90 اسفند 20:56 پست: 494 سن: 39 محل اقامت: بندرعباس
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
همیشه یه چیزی هست
همیشه یک ذره حقیقت پشت هر"فقط یه شوخی بود " یک کم کنجکاوی پشت" همین طوری پرسیدم " قدری احساسات پشت"به من چه اصلا "
مقداری خرد پشت " چه بدونم "
و اندکی درد پشت " اشکالی نداره" هست.
_________________
|
|
بالا |
|
|
ayask
|
|
تاریخ عضویت: 4 90 اسفند 20:56 پست: 494 سن: 39 محل اقامت: بندرعباس
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد
|
ما از درون زنگ زده ایم
مرحوم حسين پناهي هنرپيشه فقيد ميگفت بعد از مرگم مردم من را خواهند شناخت! شايد بعضي از اشخاص فكر ميكردند وي عقل درستي ندارد اينك به بعضي از حرفهاي او توجه بفرماييد ازآجيل سفره عيد چند پسته لال مانده است آنها که لب گشودند؛خورده شدند آنها که لال مانده اند ؛مي شکنند دندانساز راست مي گفت: پسته لال ؛سکوت دندان شکن است ! من تعجب مي کنم چطور روز روشن دو ئيدروژن با يک اکسيژن؛ ترکيب مي شوند وآب ازآب تکان نمي خورد!
بهزيستي نوشته بود: شير مادر ،مهر مادر ،جانشين ندارد شير مادر نخورده،مهر مادر پرداخت شد پدر يک گاو خريد و من بزرگ شدم اما هيچ کس حقيقت مرا نشناخت جز معلم عزيز رياضي ام که هميشه ميگفت: گوساله ، بتمرگ!
با اجازه محيط زيست دريا، دريا دکل ميکاريم ماهيها به جهنم! کندوها پر از قير شدهاند زنبورهاي کارگر به عسلويه رفتهاند تا پشت بام ملکه را آسفالت کنند چه سعادتي! داريوش به پارس مينازيد ما به پارس جنوبي!
رخش،گاري کشي مي کند رستم ،کنار پياده رو سيگار مي فروشد سهراب ،ته جوب به خود پيچيد گردآفريد،از خانه زده بيرون مردان خياباني براي تهمينه بوق مي زنند ابوالقاسم براي شبکه سه ،سريال جنگي مي سازد واي... موريانه ها به آخر شاهنامه رسيده اند!!
صفر را بستند تا ما به بيرون زنگ نزنيم از شما چه پنهان ما از درون زنگ زده ايم!
_________________
|
|
بالا |
|
|
چه کسی آنلاین است |
کاربران حاضر در این انجمن : کاربر عضو شده ای موجود نیست و 9 مهمان |
|
در این انجمن نمیتوانید موضوعات جدیدی ارسال کنید در این انجمن نمیتوانید به موضوعات پاسخ دهید در این انجمن نمیتوانید پست خود را ویرایش کنید در این انجمن نمیتوانید پست های خود را حذف کنید در این انجمن نمیتوانید پیوست ارسال کنید
|