آیسک https://ayask.ir/forum/ |
|
شعر https://ayask.ir/forum/viewtopic.php?f=4&t=653 |
صفحه 1 از 1 |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 22:58 ] |
عنوان پست: | شعر |
چه مهمانان بی دردسری هستند مردگان نه به دستی ظرفی را چرك می كنند نه به حرفی دلی را آلوده تنها به شمعی قانعند و اندكی سكوت... جاودانگی عشق به آتش نگاهش اعتماد نکن ! لمس نکن ! به جهتی بگریز که بادها خالی از عطر اویند، به سرزمینی بی رنگ ! بی بو و ساکت آری، بگریز و پشت ابدیت مرگ پنهان شو ! اگر خواستار جاودانگی عشقیشعر ابله سنگ اندیشه به افلاک مزن دیوانه چونکه انسانی و از تیره سرتاسانی زهره گوید که شعور همه آفاقی تو مور داند که تو بر حافظه اش حیرانی در ره عشق دهی هم سر و هم سامان را چون به معشوقه رسی بی سر و بی سامانی راز در دیده نهان داری و باز از پی راز کشتی دیده به طوفان خطر میرانی مست از هندسه ی روشن خویشی مستی پشت در آینه در آینه سرگردانی بس کن ای دل که در این بزم خرابات شعور هر کس از شعر تو دارد به بغل دیوانی لب به اسرار فروبند و میندیش به راز ور نه از قافله مور و ملخ درمانیشاعری که اندره مالرو بود آزاد، جسور، شاد آن سان که کودکی یتیم در اولین روز مرگ پدرش گل باران بوسه و سلام و دلداری میشود! در اولین دیدار با کلام تو این خواب ها را تعبیر شده خواهم یافت! با گرما و خیال یا سرما و عشق پیش کش آن که عطرش ملکه ی همه عطرهاست یک لبخند دو تار مو وسه سلام این چنین جهان در چشمان کهنه ام تازه میشود در نور باران گور ساده امپروانه این همه نفی درد جان فرسای دگردیسی جهان است بر جان هنر، تا از کرم کور بی دست و پا پروانه ای بسازد هزار رنگ!میآید ها شب و روزت همه بیدار که آید شاید، کور شد دیده بر این کوره ره شاید ها. شاید ای دل که مسیحا نفست آمد و رفت، باختی هستی خود بر سر میآید هالعنت بر گردن عشق ساده ام که انگشترش نخی ست، گلوبند زمردین شعر مرا باور نمیکند کسی ... لعنت به شعر و من!فیلانه وقتی ما آمدیم اتفاق، اتفاق افتاده بود! حال هرکس به سلیقه خود چیزی میگوید و در تاریکی گم میشود.بازی ما تماشا چیانی هستیم که پشت درهای بسته مانده ایم! دیر امدیم! خیلی دیر... پس به ناچار حدس میزنیم، شرط میبندیم، شک میکنیم ... و آن سوتر در صحنه بازی به گونه ای دیگر در جریان است.من و پروانه پا برهنه با قافله به نا معلوم میروم با پاهای کودکی ام! عطر پریکه ها مسحور سایه ی کوه که میبرد با خود رنگ و نور را! پولک پای مرغ کفش نو کیف نو جهان هراسناک و کهنه و آه سوزناک سگ! سال های سال است که به دنبال تو میدوم پروانه زرد، وتو از شاخه ی روز به شاخه ی شب میپری و همچنان..شبنم به شبنمیمیماند آدمی و عمر چهل روایتش، به لحظه رویت نور بر سطح سبز برگی میلغزد و بر زمین میچکد.... تا باری دیگر و کی؟ و چگونه؟ و کجا؟چنین میاندیشم ایستاده و آرام به سمت آینه میخزم با اظطراب دلهره آور تعویض چشم ها وتازه میشود دل از تماشای دو مروارید درخشان بر کیسه پاره پوره ی صورتم. جهان پر از لبخند و پروانه سفید بود!!!!!! کدام بود؟ این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمر را حرام دیدارش کردم؟باد ما را با خود برد باد پرده ها را آرام تکان میدهد و ما بچه های خوش باور لب ریز از اضطراب و امید! زوایای نیمه روشن را به هم نشان میدهیم اشعاری زیبا ازحسین پناهی |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 23:03 ] |
عنوان پست: | Re: شعر |
کسي نیست در این گوشه فراموشتر از من وز گوشه نشینان توخاموشتر از من هر کس به خیالیست هم آغوش و کسی نیست ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من می*نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق اما که در این میکده غم نوشتر از من افتاده همه مدهوش تو لیکن افتاده*تر از من نه و مدهوشتر از من بی ماه رخ تو شب من هست سیه*پوش اما شب من هم نه سیه*پوشتر از من گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق ای نادره گفتار کجا گوشتر از من بیژن*تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک خونم بفشان کیست سیاوشتر از من با لعل تو گفتم که علاجم لب نوشی است بشکفت که یارب چه لبی نوشتر از من آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل؟ دیگی نه در این بادیه پرجوشتر از مناستاد شهريار,شعر استار شهريار,اشعار استاد شهريار,اس ام اس از استاد شهريار سایه جان رفتنی استیم بمانیم که چه زنده باشیم و همه روضه بخوانیم که چه درس این زندگی از بهر ندانستن ماست این همه درس بخوانیم و ندانیم که چه خود رسیدیم به جان نعش عزیزی هر روز دوش گیریم و به خاکش برسانیم که چه آری این زهر هلاهل به تشخص هر روز بچشیم و به عزیزان بچشانیم که چه دور سر هلهله و هاله*ی شاهین اجل ما به سرگیجه کبوتر بپرانیم که چه کشتی*ای را که پی غرق شدن ساخته*اند هی به جان کندن از این ورطه برانیم که چه بدتر از خواستن این لطمه*ی نتوانستن هی بخواهیم و رسیدن نتوانیم که چه ما طلسمی که قضا بسته ندانیم شکست کاسه و کوزه سر هم بشکانیم که چه گر رهایی است برای همه خواهید از غرق ورنه تنها خودی از لجه رهانیم که چه ما که در خانه*ی ایمان خدا ننشستیم کفر ابلیس به کرسی بنشانیم که چه مرگ یک بار مثل دیدم و شیون یک بار این قدر پای تعلل بکشانیم که چه شهریارا دگران فاتحه از ما خوانند ما همه از دگران فاتحه خوانیم که چهاستاد شهريار,شعر استار شهريار,اشعار استاد شهريار,اس ام اس از استاد شهريار در بهاران سری از خاک برون آوردن خنده*ای کردن و از باد خزان افسردن همه این است نصیبی که حیاتش نامی پس دریغ ای گل غم دنیا خوردن مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور کز پیش آفت پیری بود و پژمردن فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو جان دریغست فدا کردن و تن پروردن گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی هم به مردی که گناه است دلی آزردن صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی شیوه*ی تنگ غروبست گلو بفشردن پیش پای همه افتاده کلید مقصود چیست دانی دل افتاده به دست آوردن بار ما شیشه*ی تقوا و سفر دور و دراز گر سلامت بتوان بار به منزل بردن ای خوشا توبه و آویختن از خوبی*ها و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمه*ی چشم می*توان هر چه سیاهی به دمی بستردن از دبستان جهان درس محبت آموز امتحان است بترس از خطر واخوردن شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب دست بشکسته مگر نیست وبال گردن استاد شهريار,شعر استار شهريار,اشعار استاد شهريار,اس ام اس از استاد شهريار این همه جلوه و در پرده نهانی گل من وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال و آن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من از صلای ازلی تا به سکوت ابدی یک دهن وصف تو هر دل به زبانی گل من اشک من نامه نویس است وبجز قاصد راه نیست در کوی توام نامه رسانی گل من گاه به مهر عروسان بهاری مه من گاه با قهر خزانی گل من همره همهمه*ی گله و همپای سکوت همدم زمزمه*ی نای شبانی گل من دم خورشید و نم ابری و با قوس قزح شهسواری و به رنگینه کمانی گل من گه همه آشتی و گه همه جنگی شه من گه به خونم خط و گه خط امانی گل من سر سوداگریت با سر سودایی ماست وه که سرمایه هر سود و زیانی گل من طرح و تصویر مکانی و به رنگ*آمیزی طرفه پیچیده به طومار زمانی گل من شهریار این همه کوشد به بیان تو ولی چه به از عمق سکوت تو بیانی گل من استاد شهريار,شعر استار شهريار,اشعار استاد شهريار,اس ام اس از استاد شهريار به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک که من چو لاله به داغ تو خفته*ام در خاک چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک سری به خاک فرو برده*ام به داغ جگر بدان امید که آلاله بردمم از خاک چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین چو پیریت به سرآرند حاکمی سفاک بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری که ساز من همه راه عراق میزد و راک به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید: ?اگر شراب خوری جرعه*ای فشان بر خاک? ببوس دفتر شعری که دلنشین یابی که آن دل از پی بوسیدن تو بود هلاک تو شهریار به راحت برو به خواب ابد که پاکباخته از رهزنان ندارد باک |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 23:06 ] |
عنوان پست: | Re: شعر |
خواندیم وصیت شهیدان این بوددر توصیه پیــــــر جماران این بودیعنی که فدایـــی ولایت باشیم آری سبب عــــــزت ایران این بود |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 23:07 ] |
عنوان پست: | Re: شعر |
حک شده روی دلم ، پیر خراسانی فقط جان فدا کردن بر آن ، دلدار نورانی فقط امر او امر خدا ، چــون نائب المهدی بُوَددر اطاعت از ولـــی ، کالای ایرانی فقط |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 23:09 ] |
عنوان پست: | Re: شعر |
ما در دل خود هزار سنگر داریمبا نور ولایـــت مه و اختر داریممصباح هدایت زمانه مهدیستاز یمن دعای اوست رهبر داریمشاعر:عبدالحسین نجفی |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 23:13 ] |
عنوان پست: | Re: شعر |
اشعاریازابوسعیدابوالخیردلکیست که گویم ازبرای غم تُستیاآنکه حریم تن سرای غم تستلطفیست که میکند غمت با دل منورنه دل تنگ من چه جای غم تست« ابوسعید ابوالخیر»********************ما دل بغم توبسته داریم ای دوستدرد توبجان خسته داریم ای دوستگفتی که بدل شکستگان نزدیکمما نیزدل شکسته داریم ای دوست« ابوسعید ابوالخیر»********************ای دوست چنان بزی که بعد ازمردنانگشت گزیدن بیاران ماند« ابوسعید ابوالخیر»********************شب خیزکه عاشقان بشب رازکنندگرد دروبام دوست پروازکنند« ابوسعید ابوالخیر»********************زان خوبتری که کس خیال توکندیاهمچومنی فکروصال توکندشاید که بآفرینش خود نازدایزد که تماشای جمال توکند« ابوسعید ابوالخیر»********************صحرای دلم عشق توشورستان کردتا مهرکسی درآن نروید هرگز« ابوسعید ابوالخیر»********************دل جای توشد،وگرنه پرخون کنمشدردیده تویی ،وگرنه جیحون کنمشامید وصال تست جان را ورنهازتن بهزارحیله بیرون کنمش« ابوسعید ابوالخیر»********************عشق توبلای دل درویش منستبیگانه نمی شود مگرخویش منست« ابوسعید ابوالخیر» |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 23:16 ] |
عنوان پست: | Re: شعر |
صبح امید دمید و خبر از یار نشد دل دیوانه ز هجران تو بیکار نشد رفت دیجوری و مهجوری ما باقی ماند صحبت از آمدن دلبر عیار نشد خور بر آمد به جهان صحن جهان شد گلشن لیک خورشید جهاندار پدیدار نشد فلک از نو زگل و سبزه جهان رنگین کرد هان ندانم گل من از چه نمودارنشد ای صبا کن گذر از لطف دمی سوی نگار گو کسی همچو من از عشق گرفتار نشد ای چه خوش باشد اگر روی تو بینم من زار هر که بیند رخ چون ماه تو بیمار نشد یک نظر از ره لطفت بفقیران بنما چون نظر کردن بر فقر تو را عار نشد |
نویسنده: | amir [ 25 92 اردیبهشت 23:20 ] |
عنوان پست: | Re: شعر |
چون ماهیان برکهام، بیتاب ماهم یا رضا ! از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا ! من خوب میدانم بدم اما دوباره آمدم خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا ! به به! چه میآید به هم ترکیب ما، آخر بر آن صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا ! وقت نظر بر گنبد و گلدستههای عرشیت افتاده با عمامهها از سر کلاهم یا رضا ! تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان در صحن جمهوری اگر «مشروطهخواه»م یا رضا ! مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا ! یادم نمیآید یکی از دردهای بی حدم شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا ! از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا ! من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانهات حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا ! پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم عمریست من شرمندهی آن اشتباهم یا رضا ! یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا ! از آب سقا خانهات یک جرعه نوشیدم ببین «رَستم از این بیت و غزل» من مست مستم یا رضا ! |
صفحه 1 از 1 | همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت [ DST ] تنظیم شده اند |
Powered by phpBB® Forum Software © phpBB Group http://www.phpbb.com/ |