[phpBB Debug] PHP Notice: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 77: Array to string conversion
[phpBB Debug] PHP Notice: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 77: Undefined variable: Array
[phpBB Debug] PHP Notice: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 77: Array to string conversion
[phpBB Debug] PHP Notice: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 77: Undefined variable: Array
[phpBB Debug] PHP Notice: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 77: Array to string conversion
[phpBB Debug] PHP Notice: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 77: Undefined variable: Array
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 678: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 678: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 678: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 678: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
[phpBB Debug] PHP Warning: in file [ROOT]/includes/functions_content.php on line 678: preg_replace(): The /e modifier is no longer supported, use preg_replace_callback instead
آیسک • مشاهده موضوع - داستان کوتاه


آیسک

سایت ayask.com در جهت ارتباط بیشتر همشهریان آیسکی راه اندازی شده است.
تاریخ : 1 03 آذر 13:47

همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت [ DST ] تنظیم شده اند




ارسال موضوع جدید پاسخ به موضوع
 صفحه 1 از 1  [ 5 پست ] 
نویسنده پیغام
آفلاین
مدیر انجمن دانشجویان بانوان
آواتار کاربر
تاریخ عضویت: 31 91 فروردین 15:59
پست: 15
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: زن

تاجر میمون
روزی روزگاری در روستایی در هند ، مردی به روستایی ها اعلام کرد که برای خرید هر میمون 20 دلار به آنها پول خواهد داد . روستایی ها هم که دیدند اطرافشان پر است از میمون ، به جنگل رفتند و شروع به گرفتن میمون ها کردند و مرد هم هزاران میمون به قیمت 20 دلار از آنها خرید ولی با کم شدن تعداد میمون ها روستایی ها دست از تلاش کشیدند. به همین خاطر مرد این بارپیشنهاد داد برای هر میمون به آنها 40 دلار خواهد پرداخت . با این شرایط روستایی ها فعالیت خود را از سر گرفتند. پس از مدتی موجودی باز هم کمتر و کمتر شد تا روستاییان دست از کار کشیدند و برای کشاورزی سراغ کشتزارهایشان رفتند. این بار پیشنهاد به 45 دلار رسید و...
در نتیجه تعداد میمون ها آن قدر کم شد که به سختی می شد میمونی برای گرفتن پیدا کرد. این بار نیز مرد تاجر ادعا کرد ه برای خرید هر میمون 60 دلار خواهد داد. ولی چون برای کاری باید به شهر می رفت ، کارها را به شاگردش محول کرد تا از طرف او میمون ها را بخرد.
در غیاب تاجر ، شاگرد به روستایی ها گفت : " این همه میمون در قفس را ببنید! من آنها را به 50 دلار به شما خواهم فروخت تا شما پس از بازگشت مرد آنها را به 60 دلار به او بفروشید. "
روستایی ها که (احتمالا مثل شما )وسوسه شده بودند پول هایشان را روی هم گذاشتند و تمام میمون ها را خریدند...البته از آن به بعد دیگر کسی مرد تاجر وشاگردش را ندید و تنها روستایی ها ماندند و یک دنیا میمون.


بالا
 پروفایل  
 
آفلاین
مدیر انجمن دانشجویان بانوان
آواتار کاربر
تاریخ عضویت: 31 91 فروردین 15:59
پست: 15
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: زن

مردی از دست روزگار سخت می نالید.پیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواست . استاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید ؟
آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت : خیلی شور و غیر قابل تحمل است .
استاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید ؟
مرد گفت : خوب است و می توان تحمل کرد.
استاد گفت شوری آب همان سختی های زندگی است . شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود . سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه آن را تایین می کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.


بالا
 پروفایل  
 
آفلاین
ناظم انجمن
آواتار کاربر
تاریخ عضویت: 11 90 اسفند 12:49
پست: 583
محل اقامت: ayask
نام و نام خانوادگی:

حمام رفتن بهلول



روزی بهلول به حمام رفت ولی خدمه حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن قسم که دلخواه بهلول بود او را کیسه ننمودند. با این حال وقت خروج از حمام بهلول ده دینار که همراه داشت را به استاد حمام داد و کارگران چون این بذل و بخشش را دیدند همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند.

بهلول باز هفته دیگر به حمام رفت ولی ....


این دفعه تمام کارگران با کمال احترام او را شست و شو نموده و مواظبت بسیار نمودند ، ولی با اینهمه سعی و کوشش کارگران موقع خروج از حمام بهلول فقط یک دینار به آنها داد ، حمامی ها متغیر گردیده پرسیدند سبب بخشش بی جهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست ؟

بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده پرداخت نمودم و مزد آن روز حمام را امروز می پردازم تا شماها ادب و رعایت مشتری های خود را بنمایید.


بالا
 پروفایل  
 
آفلاین
مدیر انجمن سایر
آواتار کاربر
تاریخ عضویت: 27 91 اردیبهشت 12:57
پست: 14
سن: 35
محل اقامت: از کنار دریا
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: مرد

گاهی باید نشنید!


چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟

معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.


بالا
 پروفایل  
 
آفلاین
کاربر سایت
آواتار کاربر
تاریخ عضویت: 31 94 تیر 12:50
پست: 18
نام و نام خانوادگی:
جنسیت: زن

روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: خداوندا !! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد خداوند گفت: ' تو جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است '، آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در را باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی بود یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و می خندیدند، مرد روحانی گفت: خداوندا نمی فهمم؟ ، خداوند پاسخ داد: ساده است، فقط احتیاج به یک مهارت دارد می بینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های طمع کار اتاق قبل تنها به خودشان فکر می کنند! هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی به ملکوت می آمد به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد(ص) وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا نخواهد شد


بالا
 پروفایل  
 
نمایش پست ها از آخر به اول:  مرتب سازی بر اساس  
ارسال موضوع جدید پاسخ به موضوع  [ 5 پست ] 

همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت [ DST ] تنظیم شده اند


چه کسی آنلاین است

کاربران حاضر در این انجمن : کاربر عضو شده ای موجود نیست و 1 مهمان


در این انجمن نمیتوانید موضوعات جدیدی ارسال کنید
در این انجمن نمیتوانید به موضوعات پاسخ دهید
در این انجمن نمیتوانید پست خود را ویرایش کنید
در این انجمن نمیتوانید پست های خود را حذف کنید
در این انجمن نمیتوانید پیوست ارسال کنید

جستجو برای:
پرش به:  
cron

Powered by :: www.forum.ayask.com © 2000, 2002, 2005, 2007 phpBB AYASK
[ Software Engineer Abolfazl Arabi]

[ WWW.AYASK.COM ]

Tema: مهندس ابوالفضل عربی   Valid: XHTML | CSS
فارسی سازی قالب توسط phpBBpersian_ayask
کپی برداری  از این وبسایت فقط با ذکر نام "گروه نرم افزاری آیسک " مجاز است.